نويسنده: عباس کوثري

 
«عين» در معاني مختلفي به کار رفته است، همانند چشم، چشمه، نهر، ديده‌بان، خود، ذات و شخص، دينارهاي مسکوک، نقدهاي رايج طلا و نقره در معامله، شريف و بزرگ قوم. «امرأة عيناء» به معناي زني است که داراي چشم زيبا و فراخ است. (1) همچنين عين به معناي ابري است که از سمت راست (قبله) حرکت مي‌کند. (2) عين در اصل، عضوي است که انسان با آن مي‌بيند و اشتقاق بقيه معاني از همين معناست. (3)

کاربردهاي عين در قرآن

1. چشم

در آياتي که مي‌آيد عين به معناي چشم آمده است: «أَلَمْ نَجْعَل لَهُ عَيْنَيْنِ»، (4) «وَابْيَضَّتْ عَينَاهُ مِنَ الْحُزْنِ»: دو چشم يعقوب از غم [يوسف] سفيد شد، (5) «وَإِذْ يُرِيكُمُوهُمْ إِذِ الْتَقَيْتُمْ فِي أَعْيُنِكُمْ قَلِيلاً وَيُقَلِّلُكُمْ فِي أَعْيُنِهِمْ»: (6) و در آن هنگام که [در نبرد بدر] با هم روبه‌رو شديد، آنان را به چشم شما کم نشان مي‌داد و شما را به چشم آنان کم مي‌نمود، «فَلَمّا أَلْقَوْا سَحَرُوا أَعْيُنَ النَّاسِ وَاسْتَرْهَبُوهُمْ»: (7) پس چون [وسايل سحر خود را در مقابل موسي] افکندند، مردم را چشم‌بندي کردند و ترساندند، «أَمْ لَهُمْ أَيْدٍ يَبْطِشُونَ بِهَا أَمْ لَهُمْ أَعْيُنٌ يُبْصِرُونَ بِهَا»: (8) [آيا] براي بت‌ها دست‌هايي است که با آن چيزي را بگيرند يا چشماني است که با آنها ببينند؟ «فَإِذَا جَاءَ الْخَوْفُ رَأَيْتَهُمْ يَنظُرُونَ إِلَيْكَ تَدُورُ أَعْيُنُهُمْ كَالَّذِي يُغْشَى‏ عَلَيْهِ مِنَ الْمَوْتِ»: (9) و هنگامي که ترس پيش آيد، مي‌بيني آن‌چنان به تو نگاه مي‌کنند و چشم‌هايشان در حدقه مي‌چرخد که گويي مي‌خواهند قالب تهي کنند و «وَكَتَبْنَا عَلَيْهِمْ فِيهَا أَنَّ النَّفْسَ بِالنَّفْسِ وَالْعَيْنَ بِالْعَيْنِ»: (10) [در تورات] بر آنان مقرر کرديم جان در مقابل جان و چشم در مقابل چشم است.

2. چشمه

در آياتي از قرآن کريم کلمه عين به معناي چشمه با مصاديق مختلف آن آمده است:

الف) چشمه آب

قرآن کريم مي‌فرمايد: «وَإِذِ اسْتَسْقَى‏ مُوسَى‏ لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِبْ بِعَصَاكَ الْحَجَرَ فَانْفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَيْناً قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُنَاسٍ مَشْرَبَهُمْ»: (11) [و به ياد آور] زماني را که موسي براي قوم خويش آب طلبيد. به او دستور داديم: عصاي خود را بر آن سنگ مخصوص بزن. ناگاه دوازده چشمه آب از آن جوشيد. نظير همين آيه است کلام الهي در سوره اعراف که مي‌فرمايد: «وَأَوْحَيْنَا إِلَى‏ مُوسَى‏ إِذِ اسْتَسْقَاهُ قَوْمُهُ أَنِ اضْرِب بِعَصَاكَ الْحَجَرَ فَانبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَةَ عَيْناً». (12) همچنين خداوند متعال درباره فرعونيان مي‌فرمايد: «فَأَخْرَجْنَاهُم مِّن جَنَّاتٍ وَعُيُونٍ»: (13) ما آنان را از باغ‌ها و چشمه‌ها بيرون رانديم. در آيه‌اي ديگر آمده است: «وَفَجَّرْنَا فِيهَا مِنَ الْعُيُونِ»: (14) چشمه‌هايي [در زمين] جاري ساختيم.

ب) چشمه‌اي از فلز مذاب (مس يا روي)

خداوند متعال مي‌فرمايد: «وَلِسُلَيْمَانَ الرِّيحَ غُدُوُّهَا شَهْرٌ وَرَوَاحُهَا شَهْرٌ وَأَسَلَنَا لَهُ عَيْنَ الْقِطْرِ»: (15) براي سليمان باد را مسخر ساختيم که صبح‌گاهان مسير يک ماه را مي‌پيمود و عصرگاهان مسير يک ماه را و چشمه [مذاب مس يا روي] را براي او روان ساختيم. «قِطر» به معناي مِس مذاب است (16) و برخي آن را به معناي روي مذاب دانسته‌اند. (17)

ج) چشمه جوشان جهنم

خداوند متعال در سوره غاشيه درباره حالات انسان‌هاي بد در قيامت مي‌فرمايد: «تُسْقَى‏ مِنْ عَيْنٍ آنِيَةٍ». (18) کلمه‌ي «تُسْقَي» و سياق آيات قرينه است که مقصود از «عين» چشمه سوزان جهنم است، يعني: از چشمه‌اي بسيار داغ به آنان مي‌نوشاند.

د. چشمه بهشتي

قرآن کريم درباره جايگاه نيکوکاران مي‌فرمايد: «فِي جَنَّةٍ عَالِيَةٍ * لاَ تَسْمَعُ فِيهَا لاَغِيَةً * فِيهَا عَيْنٌ جَارِيَةٌ»: (19) در بهشتي عالي جاي دارند که در آن هيچ سخن لغو و بيهوده‌اي نمي‌شنوند. در آن چشمه‌اي جاري است. همچنين خداوند متعال در آيه‌اي ديگر درباره ايشان مي‌فرمايد: «إِنَّ الْأَبْرَارَ يَشْرَبُونَ مِن كَأْسٍ كَانَ مِزَاجُهَا كَافُوراً * عَيْناً يَشْرَبُ بِهَا عِبَادُ اللَّهِ يُفَجِّرُونَهَا تَفْجِيراً»: (20) به يقين ابرار از جامي مي‌نوشند که با کافور آميخته است، از چشمه‌اي که بندگان خاص خدا از آن مي‌نوشند. درباره چشمه بهشتي نيز آمده است: «عَيْناً فِيهَا تُسَمَّى‏ سَلْسَبِيلاً»: (21) از چشمه‌اي در بهشت که نامش سلسبيل است [سيراب مي‌شوند].

3. کنايه از حفظ و مراقبت

خداوند درباره داستان کشتي نوح مي‌فرمايد: «فَأَوْحَيْنَا إِلَيْهِ أَنِ اصْنَعِ الْفُلْكَ بِأَعْيُنِنَا وَوَحْيِنَا». (22) «بِأَعْيُنِنَا» کنايه از حفظ و مراقبت الهي است، (23) چنان‌که جمله‌ي «عليه من الله عينٌ» کنايه از اين است که تحت حفظ و مراقبت الهي است. (24) به همين معناست عين در آيه «تَجْرِي بِأَعْيُنِنَا جَزَاءً لِمَن كَانَ كُفِرَ». (25)

پي‌نوشت‌ها:

1. احمد فيومي؛ المصباح المنير؛ ج 1 و 2، ص 440.
2. خليل بن احمد فراهيدي؛ ترتيب کتاب العين؛ ج 2، ص 1322.
3. ابن فارس؛ معجم مقاييس اللغة؛ ج 4، ص 199.
4. بلد: 8.
5. يوسف: 84.
6. انفال: 44.
7. اعراف: 116.
8. همان، 195.
9. احزاب: 19.
10. مائده: 45.
11. بقره: 60.
12. اعراف: 160.
13. شعراء: 57.
14. يس: 34.
15. سبأ: 12.
16. حسين راغب اصفهاني؛ مفردات الفاظ القرآن؛ ص 677. محمود زمخشري؛ الکشاف؛ ج 3، ص 572.
17. علي بن ابراهيم قمي؛ تفسير القمي؛ ج 2، ص 174.
18. غاشيه: 5.
19. همان، 10-13.
20. انسان: 5 و 6.
21. همان، 18.
22. مؤمنون: 27.
23. سيدمحمدحسين طباطبايي؛ الميزان؛ ج 15، ص 29.
24. محمود زمخشري؛ الکشاف؛ ج 3، ص 183.
25. قمر: 14.

منبع مقاله :
منبع‌مقاله: کوثري، عباس؛ (1394)، فرهنگنامه تحليلي وجوه و نظائر در قرآن (جلد دوم)، قم: دفتر تبليغات اسلامي حوزه علميه قم، معاونت پژوهشي، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامي، چاپ اول.